های پارت خورونهههه! (:

🤍💫Bahat Aromam💫🤍

Part 19

لبخند حرص دراری زدم :بزن بریم استاد بزرگ
لبخندش پررنگ شد اومد سمتم دستمو گرفت و تا جلوی ورودی حیاط پشتی برد
استاد:فنچ کوچولو اگه امشب خوش بگذره تو امتحان فردا کمکت میکنم
با عشوه لبخندی زدم و گفتم: چشم استاد جون
چون نقشه رو توضیح داده بودن میدونستم چه خبره و چه باید کرد
رفتیم نشستیم فریما که انگار شک کرده بود گفت:دختره ی خ‌ر کجا بودی؟
آیکان : الزام نمیبینم توضیح بده
بعد طبق نقشه به سمت سمانه رفت:میتونم اینجا بشینم؟
سمانه دستپاچه بله ای گفت
ولی دلم قلی ویلی رفت وقتی ازم دفاع کرد
ایلیاس چشمک نامحسوسی بهم زد منم با یه لبخند جوابشو دادم
رومو کردم سمت استاد و با عشوه لبخندی زدم
با دیدن لبخندم لبخند دختر کشی زد
تا دلم قیلی ویلی رفت
ولی نه نمی‌خواستم عاشقش شم
سرمو تکون دادم تا از این افکار دور شم
دیدم که استاد داشت طبق نقشه پیش میرفت
رفتم پیش ایلیاس سوسک رو ازش گرفتم و به سمت سمانه رفتم
یانا:سمانه جون عزیزم یه لحظه میای
سمانه :.....
منو استاد و ایلیاس سعی داشتیم نخندیم
یانا:سمانههه جووون
سمانه:هااا؟؟؟
سرشو به سمت من برنگردوند
استاد داشت میترکید دوباره رفت تو نقشش
دستش رو نوازش وار رو گونه سمانه کشید سمانه هم وا داد
حسودیم شد زیاد!

#اصکی‌حرام 💫 🙂
#اصکی‌حرام
#ادیت‌ناسی
#سم
#خنده‌دار
#فان
#کیوت
#بامزه
#ادیت
#ساکورا
#اسکول
#ساکورااسکول
#ساکورااسکول‌ادیت
#اصکی‌حرام
#حمایت‌پیلیز
#bahataromam
#roman
#bamazeh
#sam
#khandehdar
#edit
#Edit_tanz_nasy_sakora
#fan
#tanz
دیدگاه ها (۳)

یدونه دیگگگگگ -_-

میگن تا سه نشه بازی نشه/:"

آهای پارت آوردما، ببشید نبودم، 🥺🥺

هایییی، پارت آوردما! نیستین؟ 🤨

#Gentlemans_husband#Season_two#part_229دیگه چیزی بهش نگفتم و...

part¹³عاشق یک جاسوس شدم فلش به فردا/»*/ویو دامیان* از خواب ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط